سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
*********
جنگ الحدیده و پاسخ مردان زبرالحدید
سعدالله زارعی در کیهان نوشت:
فشار شدید به «الحدیده» یک آزمون برای رژیمهای عربستان و امارات به حساب میآید و از آن طرف «مقاومت» در این استان و حفظ آن یک سرفصل مهم سیاسی برای مردم یمن محسوب میگردد. بر این اساس آمریکا، انگلیس، فرانسه و حتی نماینده دبیرکل سازمان ملل پای کار آمدند تا اقدامات وحشیانه ارتشهای عربستان و امارات به ثمر بنشیند و رژیم سعودی را از مخمصه رهایی ببخشد. در این بین انصارالله با دست زدن به عملیاتهایی در الحدیده در صدد برآمد، توطئه غربی- عربی علیه یمن را درهم بشکند. در این خصوص گفتنیهایی وجود دارد:
1- هیچکس در این تردیدی ندارد که جنگ علیه یمن، بار گرانی بر دوش رژیم سعودی است و تقریباً هیچ کس هم تردید ندارد که «ریاض» راهی برای غلبه بر «صنعا» پیشرو ندارد. با این وجود سعودیها به هر طرح مبتنی بر پایان جنگ پاسخ منفی دادهاند و تلاش کویتیها، عمانیها و نماینده دبیرکل سازمان ملل را ناکام کردهاند. در همه این مراجعات حرف سعودی روی خلع سلاح کامل انصارالله، تحویل پایتخت و مراکز استانها متمرکز بوده است که در واقع به معنای عدم پذیرش واقعیتی ذیل عنوان «انصارالله» تلقی میشود. سعودی دربهای سیاسی را بسته است اما در عین حال نتوانسته مسئله را حل کند. آنان طی حدود یک ماه اخیر تلاش کردهاند تا سد کنونی را بشکنند و به اقتدار انصارالله خاتمه دهند. بر این اساس طی یک ماه اخیر شاهد صفآرایی جدیتر عربستان، امارات، آمریکا، انگلیس و فرانسه و بهرهگیری گستردهتر از مزدوران و تمرکزبخشی به عملیات در یک نقطه بودهایم. در این بین علاوه بر نظامیان سعودی و اماراتی، نزدیک به یک تیپ مزدوران سودانی، پنج تیپ از نیروهای ارتشی وفادار به علی محسن الاحمر - فرمانده ارتش در زمان ریاست جمهوری علی عبدالله صالح- یک تیپ از نیروهای جریان اخوانی- وهابی اصلاح، یک یگان از نیروی دریایی آمریکا و یگانهای مشابهی از نظامیان انگلیسی و فرانسوی، یک گردان از نیروهای القاعده- موسوم به انصارالسند- و نیروهای پراکندهای از بعضی کشورهای اروپایی و آفریقایی پای کار آمدهاند تا استان راهبردی الحدیده را از دست نیروهای بومی انصارالله خارج نمایند. تا پیش از این آمریکاییها نقش عملیاتی خود در یمن را کتمان میکردند ولی از حدود دو هفته پیش به سمت علنی کردن حمایتهای نظامی از متجاوزین سعودی رفتهاند. مثلاً سه روز پیش یک مقام مسئول در پنتاگون با صراحت به شبکه تخصصی آمریکایی «الحره» گفت: «نیروهای آمریکایی در یمن مستقرند و به نیروهای عربستان و امارات کمک اطلاعاتی میدهند» و «جیمز ماتیس» وزیر دفاع روز چهارشنبه قبل تصریح کرد: «آمریکا باید در عملیات الحدیده حضور یابد و به مواضع انصارالله حمله کند».
در این میان شاهد تحرک بیسابقه نماینده انگلیسی دبیرکل سازمان ملل- مارتین گریفت- بودیم. او در کشاکش درگیریهای شدید نیروهای اماراتی و سعودی به فرماندهی امارات علیه مردم یمن، مشغول رایزنی با گروههای مختلف و از جمله انصارالله بود و از پیشرفت بیسابقه گفتوگوها سخن گفت اما وقتی حرفهای او را مورد مطالعه قرار میدهیم میبینیم روی خلع سلاح انصارالله تمرکز دارد که در متن خود به معنای تحویل مراکز استانها و پایتخت نیز هست یعنی خلع سلاح و خلع سیاسی توأم با یکدیگر! در عین حال دستاوردهای ائتلاف سعودی آمریکایی علیه یمن علیرغم یک ماه جنگ شدید ناچیز به حساب میآید و هنوز نتوانسته است به مرکز استان حدیده نیز دست یابد و به تصرف مناطقی در جنوب مرکز استان محدود مانده است.
2- انصارالله هیچگاه به طرح سیاسی مبتنی بر به رسمیت شناختن گروههای یمنی مخالف خود بیرغبت نبوده و هیچ طرح صلحی که متضمن عزت و استقلال یمن باشد را رد نکرده است بر این اساس در ملاقات میان مقامات انصارالله- از جمله مهدی المشاط و محمدعلی الحوثی- و نماینده دبیر کل سازمان ملل ترتیب و توالی مذاکرات و توافقات را بدینگونه مطرح کرد: انتخابات، تشکیل دولت وحدت ملی و تصمیمگیری درباره سلاح انصارالله تأکید دارد در مقدمه هر طرح توقف جنگ کنونی عربستان علیه یمن وجود داشته باشد. اما البته واضح است که نه طرف سعودی اجازه میدهد و نه نیروهای منصور هادی اجازه دارند به طرحی که محورش «انتخابات» باشد، مجال عملی شدن بدهند.
3- عملیات پرحجم و مشترک آمریکا، انگلیس، فرانسه، امارات و عربستان و وابستگان یمنی آنان در استان ساحلی الحدیده، چهار هدف عمده را دنبال مینماید:
اولا: تشدید محاصره ضد انسانی مردم یمن از طریق تسلط بر سواحل غربی این کشور. بندر الحدیده تاکنون تنها مجرای تنفسی انصارالله بوده است و دولت انصارالله علیرغم محاصره، بهطور محدود از دریا برای تأمین نیازهای خود استفاده کرده و به مقاومت خود ادامه داده است. سعودی و عوامل آن قصد دارند با تسلط بر الحدیده عملا راه تغذیه مردم هوادار انصارالله را مسدود نمایند و دولت تحت رهبری «محمدعلی الحوثی» و «مهدی المشاط» را به زانو درآورند.
دوم: سعودی و قدرتهای حامی آن با تصرف الحدیده درصددند تا به دولت انصارالله رنگ قومی بدهند و عملا قومیتی - سنیها- را علیه انصارالله به صحنه آورند. میدانید که 12 استان از 18 استان یمن در منطقه تحت حکومت انصارالله قرار دارد و در این بین اکثر جمعیت در استانهای صنعا، صعده، الحجه و عمران، زیدی و در بقیه از جمله الحدیده اکثریت با اهل سنت- شافعیها- هستند. انصارالله با بهرهگیری از کمک مشفقانه شافعیها در برابر ائتلاف شرکآلود سعودیها ایستاده و این، مانع تبدیل جنگ کنونی به جنگ داخلی و یا طایفی شده است. در منطق شیطانی آلسعودی، جداسازی الحدیده از انصارالله و تشدید فشارهای ناشی از کنترل سواحل توسط نیروهای مشترک سعودی، اماراتی، آمریکایی، انگلیسی و فرانسوی به مردم مناطق تحت اداره انصارالله سبب شکلگیری اعتراضات در بقیه استانهای سنی شده و این جنگ یمنی را به جنگ طایفهای یعنی شیعی-سنی تبدیل مینماید.
سوم: هدف سوم سعودی درگیر کردن اهل سنت با انصارالله است به این معنا که مردم در استانهای سنی که پس از سیطره سعودی بر الحدیده، انصارالله را ضعیف ارزیابی و دوره آنان را رو به افول میبینند و با انصارالله درگیر شده و کنترل استانها را از دستشان خارج مینمایند.
چهارم: با تصرف الحدیده، موقعیت انصارالله را تضعیف کرده و وادار به پذیرش شرایط سعودی و تنزل از مواضع خود نمایند. در اینجا در یک جمعبندی باید گفت سعودی علیرغم دست بازی که در خلق جنایات دارد، نتوانسته است مرکز و شهرستانهای الحدیده را ـ بجز در دو مورد- به تصرف خود درآورد. طی هفتههای اخیر هیچ نشانهای هم از درگیری میان نیروهای انصارالله و اهل سنت حدیده و جاهای دیگر مشاهده نشده است با این وصف نرسیدن سعودیها به موفقیت دور از انتظار میباشد.
4- شرکت گسترده یمنیها در راهپیمایی و تجمع بزرگ روز قدس و نیز اظهارات راهبردی سیدعبدالملک بدرالدین و تاکید ایشان بر لزوم ریشهکن شدن رژیم اسرائیل نشان میدهد برخلاف تحلیل سعودیها، انصارالله نه مشکل داخلی پیدا کرده و نه خسته شده است. شلیک پی در پی موشکهای با بردهای میانی انصار به مواضع سعودیها در شهرهای مرزی با یمن و شکست حمله سعودیها، اماراتیها و... به «حیس»، «الخوخه»، «نهیم» و «خالد» و بازپسگیری آنان توسط انصارالله طی روزهای اخیر نشان داد، مردان عبدالملک بدرالدین مشکلی ندارند کما اینکه همزمان شکست دادن سعودیها در استان بیابانی الجوف و بازپسگیری منطقه وسیع «مزویه» از آمادگی گسترده انصارالله حکایت دارد.
5- روند تحولات میدانی در یمن میگوید، زمان به نفع سعودی نیست و تمرکز بیسابقه در الحدیده نشان میدهد در تنگنای زمان قرار دارد. کشته شدن نزدیک به 500 مزدور سعودی طی یک هفته در استان حدیده که در میانشان یک سرتیپ سعودی نیز قرار دارد، از تنگنای زمانی سعودیها حکایت میکند. اینک موضوع اساسی این است که سرنوشت عملیات مشترک سعودی، اماراتی، آمریکایی، انگلیسی و فرانسوی در الحدیده مشخص است و لذا میتوان گفت سعودیها قادر به تغییر صحنه نیستند اما سؤال این است که پس از این چه خواهد شد. گرچه پاسخ به این سؤال آسان نیست اما با تجربهای که از سعودیها و آمریکاییها اندوختهایم آنان پس از شکست فشار، منفعل میشوند و برای مدتی به اقدام جدیدی دست نمیزنند و وضع سابق را ادامه میدهند اما مسلم است که بعد از شکست عملیات سنگین مشترک غربی-عربی علیه الحدیده، فشار بر رژیم سعودی در داخل و خارج فزونی میگیرد. غربیها تا حدود دو ماه پیش اذعان داشتند که سعودی نمیتواند این جنگ را به نتیجه برساند با این حال یک بار دیگر به مشارکت در عملیات ضدیمنی متقاعد شدند. شکست عملیات یک ماه اخیر طبعا آنان را در جمعبندی پیشین راسختر میگرداند این در حالی است که هرگونه تلاش برای محدودسازی مردم یمن، وحدت حول محور انصارالله را فزونی میبخشد.
برجام اروپایی اشتباهی بزرگتر از انعقاد آن
عباس شریفی در وطن امروز نوشت:
با خروج رسمی ایالات متحده از برجام، همه نگاهها به واکنش ایران دوخته شده است. بهرغم انتظار افکار عمومی داخلی و خارجی جهت اتخاذ تصمیمی قاطع از سوی دولت ایران، حسن روحانی در نطقی منفعلانه به سخنان تهاجمی ترامپ، از اراده دولت برای ادامه برجام با سایر طرفین رونمایی کرد. راهکار ادامه برجام با 5 کشور دیگر، در واقع نوع دیگر بیان توافق با اروپاییهاست، چرا که چین و روسیه از ابتدا همراه بودند و جذب همکاری آنها فتحالفتوحی به حساب نمیآید. اما تمایل به مذاکره با 3 کشور اروپایی حرف جدیدی است که فارغ از تناقضگوییهای رئیس جمهور و آن داستان معروف «دیدن دم کدخدای ده» به همان مشکلات سطحینگری در برجام گرفتار است. استراتژی مذاکراتی دولت تدبیر و انعقاد برجام خطای اول محسوب میشد، چرا که نهتنها هیچ تغییری در تحریمهای اساسی ایران به وجود نیاورد، بلکه چراغ سبزی برای تحریمهای دیگر آمریکا ایجاد کرد. این موضوع به قدری فاجعهآمیز بود که در برابر هر تحریم جدید آمریکا نهتنها قدرت بازدارندگی ایجاد نمیکرد، بلکه تمام حرکات آمریکا را پوشش میداد. یعنی ایران در طول اجرای برجام قادر به اثبات هیچ نقض عهدی از سوی آمریکا در فضای بینالملل نشد. قاعدتا این موضوع علاوه بر سستی و ناتوانی دولت در اعاده حقوق مردم به متن توافق برجام مربوط بود. برجامی که دولت برای انعقاد آن به تمام خطوط قرمز و شرایط نهگانه رهبری بیاعتنایی کرده بود. ابعاد مختلف برجام نظیر فنی، اقتصادی، حقوقی و امنیتی به گونهای در کنار هم قرار گرفته که نظم و انسجام آنها، از برجام توافقی تاریخی ساخته است. برجام باید در کتابها برای عبرت آیندگان ثبت شده و تدریس شود. نگاهی به دادهها و ستاندههای 2 طرف و مکانیزم حاکم بر توافق نشان میدهد ایران با برجام راهی جز راضی نگه داشتن آمریکا از خود نداشت. کما اینکه در طول همه تحریمهای پسابرجام، هیچ واکنش درخوری از سوی دولت ایران داده نشد.
اکنون راهکار ادامه برجام با اروپاییها خبطی بزرگتر از انعقاد برجام است و میتوان از آن به عنوان تداوم بازی در زمین آمریکاییها یاد کرد، چرا که کارگردان صحنه برجام دولت آمریکاست. این موضوع را از 2 منظر میتوان اثبات کرد.
1- آمریکا کارگردان و سناریونویس تحریمها
تکیهگاه تحریمهای ظالمانه علیه ایران، ایالات متحده آمریکا بوده و خواهد بود. تحریم از حیث کسانی که ملزم به رعایت آن هستند به تحریم اولیه و تحریم ثانویه تقسیم میشود؛ تحریمهای اولیه به تحریمهایی گفته میشود که فقط بین 2 کشور تحریم شونده و تحریمکننده است اما در تحریم ثانویه، کشور تحریمکننده، کشورهای دیگر را نیز مجبور به رعایت این قوانین تحریمی میکند و در صورت عدم رعایت، آنها را مورد مجازات قرار میدهد.
آمریکا از سال ۲۰۰۱ و پس از حوادث 11 سپتامبر با تصویب قانون وطنپرستی این اختیار را به وزارت خزانهداری خود داد تا با مؤسسات مالی خارجی که قواعد نظام بانکی آمریکا را رعایت نمیکنند تحت عنوان مبارزه با پولشویی، برخورد کرده و آنها را تنبیه اقتصادی کند. این اقدام سنگ بنای تحریمهای ثانویه بانکی آمریکا علیه سایر کشورها بود. آمریکا به پشتوانه جایگاه خود در اقتصاد جهانی و همچنین جایگاه دلار در تجارت جهانی، قادر به اعمال تحریمهای ثانویه بانکی علیه سایر کشورها بدون نیاز به تایید شورای امنیت است. تنبیههای اقتصادی تضمینی برای پیشبرد اهداف تحریمی آمریکاست. برای مثال «کریدت بانک» سوییس سال ۸۸ مبلغ ۵۳۶ میلیون دلار به دلیل نادیده گرفتن تحریمهای آمریکا علیه ایران جریمه شد یا موسسه مالی «انجیاو» هلند با همین اتهام مبلغ ۶۱۹ میلیون دلار در خرداد 91 به پرداخت جریمه متهم شد؛ اخیرا هم شرکت چینی «زدتیای» یک میلیارد دلار جریمه شد.
با اوج گرفتن پرونده هستهای ایران، آمریکا ایران را اصلیترین هدف اعمال تحریمهای ثانویه بانکی قرار داد. این روند از سال ۲۰۰۶ شروع شد و تا سال ۲۰۱۳ ادامه پیدا کرد. در این مدت حدود ۶۰۰ فرد، نهاد و بانک ایرانی در لیست تحریمهای آمریکا قرار گرفتند و آمریکا بسیاری از بانکهای بزرگ دنیا را جریمه کرد. این جرایم در فاصله بین توافق ژنو و اجرای برجام و پس از اجرای برجام نیز ادامه داشت. برجام با آن همه وعده و تبلیغات، نه در خودش و نه در حاشیهاش نتوانست تغییری در وضعیت تحریمهای ثانویه آمریکا ایجاد کند. در برجام ساختار تحریمهای ثانویه بانکی (زیرساختهای حقوقی و سازوکارهای اعمال) کاملاً حفظ شده و صرفا مصادیق اعمال آن کاهش پیدا کرده است. عدم دسترسی آزادانه به پول نفت، مهمترین اثر باقی ماندن تحریمهای ثانویه بانکی و برقرار نشدن روابط بینالمللی بانکی است. بهرغم افزایش فروش نفت و در اختیار قرار گرفتن این پول توسط ایران، این پول نمیتواند آزادانه مصرف شود و تنها راه قطعی برای نقد شدن پولهای نفت، واردات است.
در واقع برجام با ایالات متحده فاقد رفع تحریمی اساسی برای ما بود و کشورهای اروپایی نقشی معادل هیچ برای ایران بازی میکردند و حالا با خروج ایالات متحده از برجام، قضیه جالبتر هم میشود. کارگردان برجام از صحنه خارج شده و سایر بازیگرانی که با اراده کارگردانشان معنا پیدا میکردند در صحنه باقی ماندهاند. حضور آنها قسمتی از فیلم جدید ایالات متحده برای ادامه ماجرای «خسارت محض» است. باقی ماندن در برجام به معنای بازی کردن در زمینی است که امتیازات جدیدی را طلب میکند در حالی که ایران هنوز مزد معامله قبلی را دریافت نکرده است!
2- اراده و تمایل کشورهای اروپایی نسبت به آمریکا
ترس و وحشت اروپاییها از جریمههای دولت آمریکا وقتی در کنار حجم تبادلات اقتصادی اروپا با ایران قرار میگیرد، قضیه معنای تازهای مییابد. نگاهی به آمار رسمی بانک جهانی بیانگر واقعیاتی است که رفتار آینده اروپاییها را بخوبی پیشبینی خواهد کرد.
حجم تجارت خارجی اتحادیه اروپایی و کشورهای منتخب با ایران و آمریکا، به نحوی است که در صورتی که بخواهند با لحاظ کردن صرفه اقتصادی، دست به انتخاب بین ایران و آمریکا بزنند قطعا موجبات تکدر آمریکا را فراهم نمیکنند. این موضوع در رابطه با اتحادیه اروپایی به مراتب شدیدتر و حیاتیتر از سایرین است. به صورتی که مقایسه حجم تجارت خارجی اتحادیه اروپایی با ایران نسبت به همپیمانان آمریکا در منطقه نیز کفه ترازوی روابط اتحادیه را به سمت ایالات متحده میکشاند.
در واقع تعامل با ایران در شرایط نارضایتی آمریکا به هیچ عنوان برای اتحادیه اروپایی مزیتی نخواهد داشت. عدم ارائه تضمین لازم از سوی اروپاییها نیز ناظر به همین دلایل است. از این رو هیچوقت نمیتوان به تداوم روابط ایران و اتحادیه اروپایی دل بست.
باتوجه به سابقه اروپاییها، نقش و میزان تاثیرشان در رفع تحریمهای ایران و با نگاه به حجم تجارت خارجی آنها با ایالات متحده آمریکا و همپیمانانش، تداوم برجام با اروپاییها و بدون حضور آمریکا نهتنها هیچ سودی برای ایران ندارد، بلکه ابزاری برای تحقیر ایران محسوب میشود، زیرا اروپا نه قدرت و نه ارادهای برای انتفاع ایران ندارد. برای اروپاییها تداوم رابطه با آمریکا مزیتی اساسی محسوب میشود و در مقایسه با آمریکا، ایران هیچ سودی برایشان ندارد. رفتار سابقهدار آنها نیز موید چنین گزارهای است. تداوم برجام قسمتی از پازل آمریکا برای فشار بر ایران محسوب میشود و منجر به فرصتسوزی و فراهم کردن بستر لازم برای اخذ امتیازات گسترده دیگری از ایران است. به همین دلیل ماندن در برجام به معنای تداوم یک خسارت محض و عبرت نگرفتن از تجربهای مکرر آزموده شده خواهد بود.
همگرایی در شرق ، واگرایی در غرب
محمد نهاوندیان در روزنامه ایران نوشت:
1. در دو روز گذشته، به فاصله چند ساعت، دو اجلاس سران برگزار شد؛ اولی سران گروه 7 در لامالبایی کانادا و دومی سران سازمان همکاری شانگهای در چیندائو چین. مقایسه دستور و دستاوردهای این دو اجلاس، بویژه با توجه به روند گذشته آنها، میتواند تصویری از آینده تحول در توزیع قدرت و ثروت جهانی را نشان دهد.
2. اجلاس گروه 7 که زمانی گروه 8 خوانده میشد با کنار رفتن روسیه، به 7 کشور تقلیل یافت و اینک با اختلاف شدیدی که امریکا در سیاست های اقتصادی و بینالمللی با دیگر اعضا پیدا کرده است، به تعبیر رئیس جمهوری فرانسه، شاید ناگزیر از موضعگیری بهعنوان گروه 6 شود. رئیس جمهوری امریکا از امضای بیانیه نهایی اجلاس امتناع کرد و کشورهای اروپایی و کانادا در مقابل تعرفههای جدید امریکا بر واردات فولاد و آلومینیوم موضعگیریهای تندی داشتند که با تهدید به مقابله بیشتر امریکا در وضع تعرفه خودرو روبهرو شد. حملات تند و شخصی ترامپ به ترودو، پس از پایان اجلاس هم ادامه پیدا کرد تا این اجلاس را به نمایشی از شکاف و واگرایی در این گروه که بیش از 60 درصد ثروت جهان و نزدیک به 50 درصد تولید جهانی را در اختیار دارد، تبدیل کند. فضای عمومی گروه 7 هم با عهدشکنیهای امریکا در توافق جهانی آب و هوا، توافق برجام و نفتا، دچار تشتت و سردرگمی شده است.
3. در مقابل، اجلاس شانگهای که زمانی با تأکید بر ملاحظات امنیتی شکل گرفت، اینک تأکید خود را بر همکاریهای اقتصادی گذاشته و از یک گروه اولیه 5 کشور به 8 کشور ارتقا یافته است. با عضویت کامل هند و پاکستان و عضویت ناظر ایران، این سازمان، اکنون، نزدیک به نیمی از جمعیت جهان و نزدیک به 20 درصد تولید جهانی (و حدود 30 درصد تولید بر اساس برابری قدرت خرید) را نمایندگی میکند و کشورهای دیگری نیز علاقهمند عضویت در آن شدهاند. ویژگی اقتصادهایی که در این سازمان گرد هم آمدهاند، نرخ بالای رشد برخی از آنهاست. در حالی که گروه 7، با نرخ رشدهایی کمتر از نرخ رشد متوسط جهانی (2 درصد) پیش میروند، کشورهایی مثل چین و هند در گروه دوم، نرخ رشدهای نزدیک 10 درصد را در دوره طولانی بیست ساله اخیر تجربه کردهاند و چین در تولید ناخالص داخلی بر اساس برابری قدرت خرید، به بزرگترین اقتصاد جهان تبدیل شده است. پیشبینیهای آینده پژوهانه، خبر از جابهجایی رو به رشد جایگاه این کشورها در اقتصاد جهانی میدهد. بر عکس گروه 7، همه نشانههای رشد پایدار، همافزایی و همگرایی را در سازمان شانگهای میتوان یافت.
4. نکته بارز و شگفت انگیز در مقایسه این دو اجلاس، جدا از مقایسه پتانسیل رشد و دینامیزم حرکت این دو مجموعه، در محتوای گفتوگوها بود. گفتمان اجلاس کانادا، اختلاف داخلی و جنگ تجاری بود و گفتمان اجلاس چین، همکاری و گسترش تجارت و سرمایهگذاری در ابر پروژههای زیرساخت و حمل و نقل و ارتباطات جهانی. شگفت آور این بود که رئیس جمهوری چین بهعنوان رئیس بزرگترین حزب کمونیست باقی مانده در جهان، از تجارت آزاد و رقابت جهانی و بهرهمندی همگان از جهانی شدن اقتصاد، سخن میگفت و رئیس جمهوری امریکا، بهعنوان کشوری که دیرزمانی شعار آزادسازی اقتصادی میداده است، اینک از دیوار تعرفهها دم میزند و در شیپور جنگ تجاری با رقبا و حتی همپیمانان سیاسی خود میدمد.
5. آقای ترامپ باید از مشاوران اقتصادی خود شنیده باشد که همه جنگهای تجاری تاریخ اقتصاد جهان، نتیجه باخت- باخت داشته است. ظاهر فریبنده سیاستهای فشار به همسایه، که در کوتاه مدت، کاهش واردات را نتیجه میکند، بلافاصله با اقدامات تلافی جویانه شرکای تجاری، به کاهش حجم تجارت و نتیجتاً تولید و درآمد همه کشورهای درگیر میانجامد. کسری مزمن تراز تجاری امریکا، همزاد سلطه مالی و دسترسی آن به بازار سرمایه جهانی است و با نالیدن از آن و اقدامات هیجانی، حل شدنی نیست. چین در همان حال که بیشترین مازاد تجاری با امریکا (375 میلیارد دلار) را دارد، بالاترین حجم یعنی 19 درصد بدهی عمومی امریکا به یک کشور خارجی(معادل 1190 میلیارد دلار) را در شکل اوراق قرضه خزانهداری امریکا را خریداری کرده است. اهداف کوتاه مدت و انتخاباتی آقای ترامپ در افزایش اشتغال، اگر با تشدید جنگ تجاری، بازارهای مالی را درگیر کند، بازنده نهایی آن، اقتصاد امریکا خواهد بود که از مزیت بالاتری در این بازار بهره جسته است.
ترامپ از اون میراثی نمی برد
رحمن قهرمانپور در خراسان نوشت:
در تحلیل و ارزیابی دیدار ترامپ و رهبر کره شمالی باید محتاط بود. تجربه دو توافق 1994 و 2002 کره شمالی با آمریکا و دیگر کشورهای طرف مذاکره نشان می دهد سیاست هسته ای پیونگ یانگ مبتنی بر باج خواهی است تا به رسمیت شناختن موقعیت کره شمالی. این کشور در هر دو توافق اشاره شده در بالا اعلام کرده است سلاح های هسته ای خود را کنار خواهد گذاشت اما به این وعده خود عمل نکرده است. از طرف دیگر در کادر رهبری کره شمالی هم تغییری اساسی رخ نداده است تا انتظار رفتار کاملا متفاوتی را داشته باشیم. پسر جانشین پدر شده است اما رهبران حزبی و نظامی عمدتا همان کادر قدیمی هستند. پیونگ یانگ چه در گذشته و چه هم اکنون مخالف مذاکره با آمریکا نبوده است اما روسای جمهور گذشته آمریکا از دادن این امتیاز (و به تعبیری اعتبار) به رهبر کره شمالی خودداری می کردند آن را نوعی عقب نشینی در برابر جاه طلبی های پیونگ یانگ می دانستند. از این منظر اقدام ترامپ را به وضوح می توان نوعی عقب نشینی در برابر کره شمالی دانست، هر چند ترامپ با تفسیرهای عجیب و غریب می کوشد آن را موفقیتی برای خود جلوه دهد، آن هم در حالی که پیشتر طی نامه ای اعلام کرده بود با رهبر کره شمالی دیدار نخواهد کرد.
وقتی ترامپ می گوید در همان یک دقیقه اول برخورد با اون خواهد فهمید می شود با او توافق کرد یا نه، نشان از آن دارد که او نه تنها شناختی از کره شمالی ندارد بلکه به طرزی عجیب معادلات سیاست بین الملل و قدرت را هم نادیده می گیرد. حتی خوش بین ترین تحلیل گران هم نمی توانند ادعا کنند تهدیدات توئیتری ترامپ باعث عقب نشینی کره شمالی شده است. پیونگ یانگ در پی لغو توافق 2002 فعالیت غنی سازی اورانیوم را در کنار فعالیت بازفراوری پلوتونیوم آغاز کرد و موفق به ساخت هر دو بمب هسته ای پلوتونیومی و اورانیومی شد و چندی قبل هم بمب هیدروژنی خود را آزمایش کرد. به عبارت دیگر کره شمالی هر بار با دست پر وارد مذاکره شده است و این بار نیز چنین می کند. از طرف دیگر متغیری به نام فشار داخلی یا افکار عمومی در کره شمالی بی معناست بنابراین مذاکره کننده ها خودشان هستند که تصمیم می گیرند چه کنند، در حالی که ترامپ با فشار افکار عمومی مواجه است. همین طور پیونگ یانگ اتصال چندانی با نظام مالی و اقتصادی جهان ندارد تا تحریم آن باعث افزایش فشار بر پیونگ یانگ شود.
تا همین الان و پیش از آغاز مذاکرات رسمی میان رهبران کره شمالی و آمریکا باید پذیرفت کره شمالی برنده بوده است زیرا توانسته کشور فقیر و درمانده ای را به راس اخبار جهان ببرد و با قوی ترین کشور جهان وارد مذاکره شود بی آن که امتیازی بزرگ و تن به خلع سلاح داده باشد. به باور من این مذاکرات بیشتر از آن که موفقیتی برای کره شمالی باشد، شکستی برای سیاست خارجی و دیپلماسی ترامپ است که بی توجه به سابقه رفتار و عملکرد پیونگ یانگ چنین ریسکی را پذیرفته است. اگر ترامپ حوصله خواندن گزارش ها و تحلیل های ولو کوتاه را داشت و صرفا با اتکا به نبوغی که خودش مدعی آن است عمل نمی کرد، درمی یافت که رفتار کره شمالی در سه دهه گذشته غیرقابل پیش بینی و حتی در مواردی غیرعقلانی بوده است. با توجه به همین واقعیت بود که روسای جمهور آمریکا از بیل کلینتون گرفته تا اوباما تلاش زیادی برای نیل به توافق با کره شمالی انجام ندادند و صرفا کوشیدند این کشور را مهار کنند. بر همین اساس بعید است ترامپ بتواند از کره شمالی میراثی بزرگ در سیاست خارجی خود بسازد تا این میراث یارای برابری با میراث اوباما درباره کوبا و ایران را داشته باشد.
آب، امان نامه، شمر و علمدار
مسعود پیرهادی در رسالت نوشت:
تاریخ، تکرار می شود. کربلا به وسعت همه تاریخ است؛ کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا کلام حقی است که هر روز حقانیتش اثبات می شود. تقدیر بر این بود با لب تشنه از آب و امان نامه و شمر زمان و جواب ملت حسینی ایران اسلامی بنویسم.
1400 سال بر مصائب حسین علیه السلام و اهل بیت و اصحابش عزاداری کرده ایم که خط را گم نکنیم. تمام این مدت که گفته ایم: یا لیتنا کنا معکم، منتظر بوده ایم اگر امان نامه ای از جانب شمر رسید، با عزمی راسخ و به تأسی از حضرت اباالفضل العباس علیه السلام، سینه سپر کنیم و بگوییم: "بریده باد دستهای تو و لعنت باد بر امانی که برای ما آورده ای"شمر بن ذی الجوشن در عصر روز نهم محرم، چون دید که عمربن سعد مهیّای نبرد با امام حسین(ع) است، به نزدیک خیام حسینی آمد و بانگ زد که: فرزندان خواهرم کجایند؟
منظورش حضرت عباس و سه برادرش به نامهای عبدالله، جعفر و عثمان بود که از فرزندان حضرت فاطمه امالبنین(س) بودند. آن مجلّله از قبیله بنیکلات و شِمر هم از همین قبیله بود. امام حسین(ع) که صدای شمر را شنید به برادرانش دستور داد که جواب شمر را بدهید، اگرچه او فاسق است ولیکن با شما قرابت و خویشی دارد.
حضرت عباس(ع) به همراه سه برادرش به نزد شمر رفتند. شمر برای آنان، امان نامهای آورده بود، مشروط بر این که از یاری حسین(ع) دست بردارند و سپاهش راترک گویند. حضرت عباس(ع) فرمود: بریده باد دستهای تو و لعنت باد بر امانی که برای ما آورده ای. ای دشمن خدا! ما را امر میکنی که دست از برادر و مولای خویش برداریم و سر در طاعت ملعونان برآوریم. آیا ما را امان میدهی ولی برای پسر رسول خدا(ص) امانی نیست؟
شمر از شنیدن این پاسخ دندانشکن، خشمناک شد و به لشکرگاه خویش برگشت. مقام معظم رهبری دیروز شمر زمان را معرفی کردند؛ کودک کشی از نسل حرمله.
نتانیاهوی کودک کش، به تازگی نگران بحران آب کشور ما شده است.
واقعا خدا را شکر که دشمنان ما را از احمقان آفریدی. دانشمندان هسته ای ما را ترور می کنند؛ همان کسانی که می توانستند با نیروگاه آب شیرین کن هستهای بحران آب را کنترل کنند و حال امان نامه آورده اند.
خونخوارترین موجود دنیای کنونی ژست خیرخواهی و کمک رسانی به خود گرفته است؛ اما زهی خیال باطل که مردم، ذره ای اراجیف نخست وزیر رژیم صهیونیستی و آدم کش را جدی بگیرند.
نه مردم حسینی ایران اسلامی از دستان به خون آلوده شمر زمان چیزی می گیرند نه مشکلات در کشور ما به گونه ای است که خودمان از حل و رفع آن، عاجز باشیم؛ فلذا می بایست بیش از پیش، کمر همت ببندیم و برای حل مشکلات و بحران ها قدم و قلم برداریم تا کسی مثل نتانیاهو با آن سابقه جنایت علیه بشریت به خود اجازه ندهد پیشنهادهای اینچنینی مطرح کند.
امروز علم در دست علمداری است که با حمایت صاحب اصلی کشور حضرت صاحب الزمان (عج)، دشمن را خوار و خفیف کرده است و به فضل الهی اصحاب و یارانش پرشمار و شکست ناپذیرند و در رویارویی جبهه حق و باطل، همواره در صف حق، یک دل و راسخ، یُقاتِلونَ فی سَبیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُم بُنیانٌ مَرصوصٌ.
پایکوبان شکست برجام
داوود هرمیداسباوند در شرق نوشت:
همزمان با تحولات ماههای اخیر در فضای بینالملل و در بحبوحه تهدیدات ترامپ علیه ایران و برجام، شعارها و مواضع برخی افراد که بعضا در قوه مقننه یا سایر دستگاهها مسئولیت دارند، هزینههایی را برای ملت ایران ایجاد کرده است. میدانیم بر اساس عرف بینالملل، وزارت خارجه متولی حوزه دیپلماسی است و به دلیل آشنایی با فضای جهانی و جزئیات رفتارهای دیپلماتیک، میداند چگونه در بزنگاههای خطرساز علیه ایران، اهرمهای دیپلماتیک را به کار گیرد. طرف مقابل میداند چگونه از سخنان نسنجیده از منظر مادی یا اخلاقی به سود خود بهره بگیرد. دامنزدن به ایرانهراسی با استفاده از دروغپردازی برای دریافت سلاحهای تهاجمی پیشرفته از غرب، از اهداف برخی کشورهای عربی است. رژیم اسرائیل نیز در کنار اعراب برای پایمالکردن حقوق ملت ایران فعال است. دنیا به خوبی میداند این تلآویو است که حاضر به پذیرش کشور مستقل فلسطین نیست و به دنبال ایجاد فضای تنشآلود در منطقه است، اما به دلیل لابی فعال این رژیم و البته رفتارهای نادرست برخی از افراد و گروهها در داخل کشور، این ایران است که در تنگنا قرار میگیرد.
به نظر میرسد انسجام درونی برای گذر از فشارها و ایجاد همصدایی استراتژیک میان قوا و جریانهای سیاسی بر سر مفاهیم مرتبط با منافع ملی میتواند در این مقطع، اثرگذار باشد. طرف مقابل مترصد شنیدن صدای واحد یا متشتت از ایران است تا بر اساس آن، نوع تعامل با ما را تعیین کند. اگر اظهارنظر در حوزه سیاست خارجی منحصر به وزارت خارجه شود، اسرائیل نیز قادر نخواهد بود پروژه اجماعسازی علیه ایران را ادامه دهد و ایران میتواند در موضوعاتی نظیر عراق، سوریه و یمن نیز از موقعیت دیپلماتیک خود برای تثبیت جایگاه کشور استفاده کند. ایران در دهه گذشته هزینه مادی و انسانی قابلتوجهی را برای مقابله با تروریستها بهویژه جریانهایی نظیر داعش و النصره در عراق و سوریه متحمل شد که باید مورد تحسین جامعه جهانی قرار بگیرد.
اما به طور معمول، جمهوری اسلامی نتوانسته است از این هزینهها در خان هفتم یعنی تبدیل آن به امتیازات دیپلماتیک بهره بگیرد که یکی از اصلیترین دلایل آن، برخی اظهارنظرهای غیردیپلماتیک در داخل است که باعث شده به جای امتیازگیری، اتهام دخالت در امور کشورهای خاورمیانه به جمهوری اسلامی نسبت داده شود. رفتارهای نخستوزیر اسرائیل، چه در اظهارات رسانهای اخیر و چه در تور اروپایی ضد ایران، نشان داد هدفگذاری نتانیاهو منهدمکردن برجام است که ساختار تحریمها علیه ایران را در هم شکسته بود و فرصت ارتباط منطقی با جهان و توانمندسازی اقتصادی و تکنولوژیک ایران را فراهم میکرد. رژیم اسرائیل تمایل دارد با عوامفریبی، ایران را یک تهدید هستهای نشان دهد و این در حالی است که دیدهبان هستهای سازمان ملل یعنی آژانس انرژی اتمی، هم پرونده مطالعات ادعایی علیه ایران را سرانجام در دولت روحانی بست و هم پایبندی ایران به توافق جامع هستهای را تأیید کرده است. ایران عضو انپیتی است و بر اساس برجام، سطح غنیسازی خود را کاهش داده است. پس حق ایران، بهرهمندی از تجارت آزاد با دنیا بدون تحریم و فشارهای خارجی است. پنج عضو دائمی شورای امنیت به علاوه آلمان برای صلح پایدار و حفظ امنیت بینالملل به مدل برجام رسیدند. این توافق در اقدامی سنجیده از سوی تیم مذاکرهکننده هستهای ایران، به قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل تبدیل شده است.
بر اساس حقوق و اصول شورای امنیت، کشورها ملزم به تبعیت از تصمیمات این شورا هستند که این شامل ایالات متحده نیز میشود، همچنین بر اساس حقوق بینالملل، دولتها به رعایت تعهدات دولتهای پیشین بهویژه تعهدات چندجانبه بینالمللی ملزم هستند. اگر در داخل کشور، نوعی وحدت رویه برای پرهیز از اظهارنظرهای هزینهساز که بیحاصلبودن آن در دهههای گذشته ثابت شده حاکم شود، آنگاه ایران با هوشیاری و توانایی که در دستگاه دیپلماسی وجود دارد، میتواند در گام نخست، موضوع نقض عهد آمریکا و فشار بر ملت ایران در حوزههای مختلف را به شورای امنیت سازمان ملل ارجاع داد. اگر ایالات متحده از حق وتو استفاده کند که به احتمال زیاد این کار را خواهد کرد، آنگاه میتوان با مراجعه به دیوان بینالمللی لاهه از طرف غیرمتعهد شکواییهای ارائه کرد. البته برای این مورد رضایت طرفین نیاز است یا اینکه، شورای امنیت نظر مشورتی دیوان بینالمللی لاهه را درخواست کند. همه اینها به پیشنیاز داخلی نیاز دارد. کمک به دولت برای ایجاد ثبات اقتصادی از سوی رقبا و نهادهای تأثیرگذار، به سود خود آنها و ملت ایران است. اصولگرایان از ابتدا با مذاکرات هستهای و برجام موافق نبودند و امروز به جای وحدت علیه نقضکننده پیمان یعنی ایالات متحده، به دنبال فشار بر روحانی و پشیمانکردن رأیدهندگان به او هستند. به جای این اقدام، باید از اروپا و دوستان اصولگرایان یعنی چین و روسیه مطالبه پایبندی به برجام را داشت.
اروپا اگر بخواهد میتواند همان مسیر دوران کلینتون را طی کند. زمانی که آمریکا قانون داماتو را به تصویب رساند اروپاییها اذعان کردند که این تحریمهای یکجانبه مضاعف برخلاف مقررات سازمان تجارت جهانی و مغایر با حقوق بینالملل است. اروپا مانند اقدامی که در ماجرای افزایش تعرفه واردات به آمریکا انجام داد، در مورد برجام هم میتواند به سازمان تجارت جهانی شکایت کند و همچنین بانکهای مرکزی خود را برای معامله با ایران، ملزم کند. فراموش نکنیم این بار شکست دیپلماتیک ایران صرفا، تبعات اقتصادی نخواهد داشت و میتواند نارضایتیهایی را در میان مردم ایجاد کند. باید از سرمایه اجتماعی تا حد ممکن حفاظت کرد.